-آخرين مراسم عبادي حج پيامبر اسلام را به طور مشروح بيان كنيد؟(0)
-آيا آدم ( ع ) و حوا را خداوند باهم آفريد ازدواج آنها چگونه بود؟(0)
-دين حضرت آدم ( ع ) و حوا ( ع ) چه بود؟(0)
-اينكه گفته مي شود ايمه قبل از حضرت آدم خلق شده اند درست است ؟(0)
-چرا از فرزندان حضرت آدم ( ع ) تنها از هابيل و قابيل در قرآن كريم نام برده شده است ؟(0)
-آيا اگر آدم و حوا از آن شجره ممنوعه نمي خوردند، همواره در بهشت مي ماندند؟
(0)
-چرا در قرآن كريم، خداوند به حضرت آدم و حوا مي گويد به درخت ممنوعه نزديك نشوند؟ آيا تعبير نزديك نشدن حكمتي دارد؟
(0)
-در برخي از احاديث آمده است كه حوا، حضرت آدم((عليه السلام)) را وسوسه كرد تا آدم و حوا به درخت ممنوعه نزديك شدند; در حالي كه در آيات قران آمده كه شيطان آن دو را وسوسه كرد; آيا اين دو مطلب با يكديگر منافات دارد؟
(0)
-درختي كه شيطان آدم را به خوردن آن واداشت، چه درختي بود؟
(0)
-چرا آدم و حوا از خوردن ميوه درخت مخصوص نهي شدند به عبارت ديگر علّت ممانعت چه بود؟
(0)
-آخرين مراسم عبادي حج پيامبر اسلام را به طور مشروح بيان كنيد؟(0)
-آيا آدم ( ع ) و حوا را خداوند باهم آفريد ازدواج آنها چگونه بود؟(0)
-دين حضرت آدم ( ع ) و حوا ( ع ) چه بود؟(0)
-اينكه گفته مي شود ايمه قبل از حضرت آدم خلق شده اند درست است ؟(0)
-چرا از فرزندان حضرت آدم ( ع ) تنها از هابيل و قابيل در قرآن كريم نام برده شده است ؟(0)
-آيا اگر آدم و حوا از آن شجره ممنوعه نمي خوردند، همواره در بهشت مي ماندند؟
(0)
-چرا در قرآن كريم، خداوند به حضرت آدم و حوا مي گويد به درخت ممنوعه نزديك نشوند؟ آيا تعبير نزديك نشدن حكمتي دارد؟
(0)
-در برخي از احاديث آمده است كه حوا، حضرت آدم((عليه السلام)) را وسوسه كرد تا آدم و حوا به درخت ممنوعه نزديك شدند; در حالي كه در آيات قران آمده كه شيطان آن دو را وسوسه كرد; آيا اين دو مطلب با يكديگر منافات دارد؟
(0)
-درختي كه شيطان آدم را به خوردن آن واداشت، چه درختي بود؟
(0)
-چرا آدم و حوا از خوردن ميوه درخت مخصوص نهي شدند به عبارت ديگر علّت ممانعت چه بود؟
(0)

مطالب این بخش جمع آوری شده از مراکز و مؤسسات مختلف پاسخگویی می باشد و بعضا ممکن است با دیدگاه و نظرات این مؤسسه (تحقیقاتی حضرت ولی عصر (عج)) یکسان نباشد.
و طبیعتا مسئولیت پاسخ هایی ارائه شده با مراکز پاسخ دهنده می باشد.

  کد مطلب:40348 شنبه 1 فروردين 1394 آمار بازدید:28

چرا با وجود آية شريفه: لاَ َّ إِكْرَاهَ فِي الدِّين; پيامبر اكرمبه ابوسفيان فرمود: بايد مسلمان شود؟

معناي آيه: لاَ َّ إِكْرَاهَ فِي الدِّين اين است كه در دين، هيچ اجباري نيست، زيرا شالوده دين بر ايمان و اعتقاد قلبي استوار است، اجبار و اكراه فقط در اعمال و حركات جسماني مؤثر است در حالي كه براي تغيير افكار و اعتقادات، راهي جز وارد شدن از راه منطق و استدلال وجود ندارد.

طبق آن چه، در شأن نزول آية فوق وارد شده است، در جايي كه اسلام اجازه نميدهد، پدري فرزند خويش را براي تغيير عقيده مذهبي، تحت فشار قرار دهد، كه با اين بيان تكليف ديگران نيز روشن ميشود، بنابراين اگر تغيير عقيده، اجباراً ممكن و مجاز بود، لازم بود اين اجازه قبل از هر كس به پدر دربارة فرزندش داده شود.

قهراً، نهي در آيه فوق، متكي بر يك حقيقت تكويني است، يعني كسي را به پذيرش دين اسلام، مجبور نكنيد، امّا آيه شريفه، به اين معنا نيست كه از جهت تشريعي، احكام شرعي را كه درباره مرتد، مفسد في الارض و غيره جاري است نتوان دربارة آنها، اجرا نمود، از نظر قوانين اسلام، حتي نسبت به كفاري كه بدون جنگ تسليم شدهاند، اجباراً حكم به پرداخت جزيه و تبعيت از مقررات و ضوابط اسلامي ميشود.

آن چه را كه در آن اجبار و اكراه نيست، اعتقاد قلبي است، امّا مجبور كردن ابوسفيان، به تلفظ و اداي شهادتين، به معناي اجبار به اعتقاد قلبي نيست، بلكه مجبور كردن، به حكم تشريعي است. از جهت تاريخي نيز دربارة اسلام آوردن ابوسفيان، چنين نقل است:

ابوسفيان، از سران كفار حربي (قريش) بود، بعد از آن كه پيامبر اكرمتصميم به فتح مكه گرفت، به سپاه اسلام دستور داد كه در نقاط مرتفع شهر مكه براي ترس و هراس بيشتر مردم مكه، آتش بيفروزند، عباس عموي پيامبر6، براي آن كه قريش را وادار به تسليم نمايد از ريخته شدن خون گروه زيادي از آنان جلوگيري نمايد، خود را به سپاه دشمن رساند و با يك نقشه ماهرانه، در حالي كه ابوسفيان از شدت ترس در صدد يافتن چاره بود به او گفت: چاره اين است كه همراه من به ملاقات پيامبر بيايي و از او امان بخواهي وگرنه جان همه قريش در خطر است، ابوسفيان كه بر سر دو راهي قرار داشت يا بايد از مكه خارج ميشد و همه چيز را رها ميكرد و تن به پرداخت خسارت ميداد و يا اين كه اسلام ميآورد، ولي عباس ـ مغز متفكر قريش (ابوسفيان) را آن چنان مرعوب قدرت نيروهاي اسلام نمود كه در فكر او چيزي جز تسليم خطور نكرد ـ وي را به حضور پيامبر6 آورد. وقتي چشم پيامبر6 به ابوسفيان افتاد فرمود: آيا وقت آن نشده است كه بداني جز خداي يگانه خدايي نيست؟! ـ در اين دعوت پيامبر6 هيچ جاي تهديد و زور و اكراهي نبود بلكه او را مخيّر نمود ـ ابوسفيان در پاسخ وي گفت: پدر و مادرم فداي تو باد چقدر بردبار و كريم و با بستگان خود مهرباني؟ من اكنون فهميدم، كه اگر خدايي جز او بود، تاكنون به سود ما كاري انجام ميداد. پيامبر6 پس از اقرار وي به يگانگي خدا افزود: آيا وقت آن نشده كه بداني من پيامبر خدا هستم؟!

ابوسفيان، جملة قبلي را تكرار كرد و گفت: من در رسالت شما فعلا در فكر و انديشه هستم. عباس از ترديد و شك ابوسفيان ناراحت شد و گفت: اگر اسلام نياوري جانت در خطر است، هر چه زودتر به يگانگي خدا و رسالت محمد گواهي بده. ابوسفيان، اقرار و اعتراف به يگانگي و رسالت حضرت رسول نمود و در سلك مسلمانان درآمد.

اگر چه ابوسفيان، در محيط رعب و ترس ايمان آورد و اين طرز ايمان هيچ گاه مورد نظر و هدف پيامبر6 و آيين وي نبود; ولي مصالحي ايجاب ميكرد، كه به هر نحوي كه شده ابوسفيان در سلك مسلمانان درآيد، تا بزرگترين مانع از سر راه گرايش مردم مكه به اسلام برداشته شود.

بنابراين، اگر اسلام ظاهري ابوسفيان، براي او مفيد نبود، ولي براي پيامبر اسلامو افراد ديگري كه تحت سيطرة او قرار گرفته و رابطة خويشاوندي با او داشتند، بسيار مفيد و سودمند بود.( ر.ك: الميزان، علامه طباطبايي;، ج 2، ص 342; ج 3، ص 335، نشر اسلامي / تفسير نمونه، آيت اللّه مكارم شيرازي و ديگران، ج 2، ص 206، 493ـ490، دارالكتب الاسلامية / مجموعه آثار، شهيد مطهري;، ج 1، ص 274، نشر صدرا / فروغ ابديت، آيت اللّه جعفر سبحاني، ج 2، ص 327ـ322، مركز انتشارات دفتر تبليغات اسلامي، حوزه علميه قم.)

مطالب این بخش جمع آوری شده از مراکز و مؤسسات مختلف پاسخگویی می باشد و بعضا ممکن است با دیدگاه و نظرات این مؤسسه (تحقیقاتی حضرت ولی عصر (عج)) یکسان نباشد.
و طبیعتا مسئولیت پاسخ هایی ارائه شده با مراکز پاسخ دهنده می باشد.